سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
الهی وربی من لی غیرک
درباره وبلاگ


روزانه های یک مدیر ( حیدر علی کامیاب مدیر عامل شرکت F.S.P )
پیوند های متفرقه
لوگو
روزانه های یک مدیر ( حیدر علی کامیاب مدیر عامل شرکت F.S.P )
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 2
  • بازدید دیروز: 7
  • کل بازدیدها: 84467



 

بنام خدا

در روزگاری دور ، مردی را قضای حاجت در گرفت ، روزگار در چشمش سیاه شد و عاشقی را از یاد برد . پریشان و اشفته خود را به آبریزگاهی رساند . نگاهی به اندرون آبریزگاه انداخت سه افتابه را به رنگهای زرد ، قرمز و آبی یافت و نیز مردی که بر آنها نظاره می کرد . همانطور که سراسیمه یک دست به خشتک می فشرد با دست دیگر رفت تا آفتابه قرمز را بردارد که بناگه مرد ناظر فریاد بر آورد : « آن نه ! آفتابه ی آبی را بردار »

مرد هراسناک گفت : « آخر چرا ؟ »  مرد ناظر گفت : « همان که گفتم »

فشار قضای حاجت جای بحث برای مردک نمی گذاشت ، آفتابه ی آبی را برداشت و مانند کودکی گم کرده راه که مادر خود را جسته باشد و یا غریبی که سالها از موطن خود دور مانده باشد و اکنون قدم در وطن نهاده به آبریزگاه پناه برد .

دقایقی بعد ....

با ارامشی ژرف در آبریزگاه بیرون آمد و با تبسمی به مرد ناظر گفت : « آخر چگونه است تفاوت این آفتابه ها که من اینگونه ملتمسانه از تو درخواست کردم و تو اجابت نکردی ؟ »

مرد ناظر گفت : « مرا گفته اند که بزرگی و ریاست این آبریزگاه با توست ، اگر این نکنم تو بگو چه کنم ؟ »

امیدوارم شما مدیریت افتابه ای نداشته باشید .  

 




موضوع مطلب :

         نظر بدهید
شنبه 90 دی 10 :: 11:47 صبح
حیدر علی کامیاب