الهی وربی من لی غیرک آخرین مطالب پیوندهای روزانه پیوندها لوگو آمار وبلاگ
بنام خدا عمرتون صد شب یلدا ، دلتون قدر یه دنیا ، توی این شبهای سرما ، یادتون همیشه با ما ، دل خوش باشه نصیبت ، غم بمونه واسه فردا . شب یلدا آخرین شب پاییز است ، بلند ترین شب سال ، ایرانیها از دیر باز این شب را در کنار هم سپری کرده وبهترین لحظات زندگی خود را رقم می زدند . یلدا یک سنت دیرینه ایرانی است ، یلدا یعنی اینکه بدانیم زندگی بسیار کوتاه است و یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت . شب خوب و خوشی را درپیش رو داشته با شید.
موضوع مطلب :
بنام خدا تعهد چیست ؟ همه ما با واژه تعهد آشنا هستیم و آن را زیاد شنیده ایم . تعهد یکی از ارکان اصلی مدیریت و رهبری است ، اما متاسفانه در اذهان کارکنان و زیر مجموعه به معنای حفظ ظاهری خاص ، انجام اعمالی خاص ، در مکانی خاص و ساعاتی خاص می باشد. به طور کل تعهد قدرتی به مدیر می دهد تا بدون در نظر گرفتن همه مشکلات اعم از بیماری ، بی پولی و یا هر مصیبت دیگر ازتلاش برای رسیدن به اهداف دستگاه چشم پوشی نکند . تعهد نیازی به بیان یا ظاهر سازی ندارد . معیار آن عمل و اقدام است . مدیری که وقتش را ارج می نهد و بیشترین استفاده را از آن می کند مدیری است متعهد و کارکنان نیز از چنین کسی تبعیت می کنند و خود را مسول می دانند . اعتقاد و اعتماد در پی تعهد ایجاد می شود و رمز وموفقیت هر مدیر است . مدیری که شرایط را پذیرفته است و به مافوق خود لبیک گفته است نباید شکستهای پی در پی خود را توجیه کند . بعنوان مثال همین کلمه نداریم که ورزش استان ما را خفه کرده است نمی تواند دلیلی برای کم کاری یک مدیر باشد . مدیر موفق آن است که با مشکلات دست و پنجه نرم کند و بر آنها فائق آید از خود بزرگ بینی پرهیز کند و با خویشتن رو راست و صادق باشد چرا که « النجات فی الصدق » نجات در راستی است . به هر حال تعهد به معنای دیکتاتور بودن ، بلند پرواز بودن ، خود بزرگ بین بودن و داشتن ظاهری آراسته با توجه به مقتضیات زمان نیست . بلکه به منای تلاش و کوشش دائمی برای رسیدن به اهداف حوزه کاری مدیر است . ادامه دارد
موضوع مطلب :
بنام خدا آنچه لازمه مدیریت در ورزش است شایسته سالاری ، لازمه رهبری و مدیریت ورزش در کلیه مختلف است . انتصابهایی که بر اساس روابط و باند بازیهای سیاسی و ... انجام می شود آن هم در دستگاههای تعهد و تخصص ، شجاعت ، مردم داری ، نظم وانضباط ، بصیرت و بینش ، نگرش مثبت ، آینده نگری ، ابتکار و خلاقیت ، مهرورزی و رعایت شخصیت خود و دیگران انشاء الله در ادامه این بحث هر ویژگی را به صورت مجزا تجزیه و تحلیل خواهیم کرد و آن را با حال و احوال روز ورزش کشورمان و حتی استان خودمان فارس ارزیابی خواهیم کرد . ادامه دارد
موضوع مطلب :
بنام خدا ...... همه چیز وفق مراد است. گفتمش مشکلی در این مدت نداشتی ، گفت فقط یه روز عمو و چند نفر دیگه برای بازدید اومدن به اداره ما ، گزارشی از عملکرد گذشته می خواستن ، خیلی ترسیده بودم معاونی داشتم که از خودم هفت خط تر بود گفت مضطرب نباش من تهیه می کنم ، یادش بخیر اون روز گزارشی مفصل و مثبت ارائه داد اما هرچه بعدش فکر کردم که این کارها کی و کجا انجام شده نفهمیدم اما از آن به بعد متوجه شدم گزارش مدیریتی یعنی چه ! پس از گذشت چند سال و ارائه چند گزارش مدیریتی مراسمی گرفتند و گلی به گردن ما انداختندو لوح « تیزاب 8002 » را به ما دادند خیلی خوشحال شدم . با خودم فکر کردم چقدر راحت میشه سر جماعت را گول مالید ! پس از سالها آن رفیق مدیری شده بود با لهجه ای زیبا و ادبیاتی منحصر به فرد . شبی به خانه ما آمدو خیلی از عملکرد خود پشیمان بود ، معلوم بود گذشته ای تاریک در مدیریتش دارد چرا که خودش گفت : یادته می گفتی هر کاری کنم مرام دارم ، لوطی گری دارم و معرفت و .... اما واقعا اینجوری نبود اشک می ریخت و می گفت . خیس عرق شدم یاد حرف دکتر شریعتی افتادم که گفته است : این موجود انسانی چه شگفت مخلوقی است ! گاه در پستی چنان می شود که هیچ جانور کثیفی به پای او نمی رسد ! و گاه در عظمت تا آنجا اوج می گیرد که در خیال نیز نمی گنجد! آن دوست بچگی پشیمان شده بودمدتی بعد دیگر اداره نرفت لباسهای قدیمی خود را پوشید و کت وشلوار مدیریت را هم ازتن کندو ماشین و مبایل و خونه سازمانی رو تحویل داد . رفت آمد ما هم دباره از سر گرفته شد . یکی از شبها خانموش گفت ، دیگه نه قرص خواب می خوره و نه دروغ می گه الان همان حسن ... هست که رزق حلال به خونه میاورد خودش هم می گفت چه کیفی داره آدم با خودش رو راست باشه ! خدایا شکرت ! که به من راه درست را نشون دادی !
موضوع مطلب :
بنام خدا « حکایت روزی که مدیر شدم » وقتی یک بادبان بزرگ را به یک قایق کوچک می بندی بنشین و غرق شدن قایق را تماشا کن ! « جان ویتمن » دوستی داشتم که از بچگی هم عاشق مدیر شدن بود ، خیلی شیطون و بازیگوش ، آنقدر شیطون که همه نصیحتش می کردند ، بالاخره کم کم بزرگ شدیم و تقی به به تقی خوردو پس از گذروندن دوره سربازی واقعا تغییر کرده بود ، خیلی سربه زیر شده بود و مقید ! چند سالی گذشت ... باهم رفتیم سفر یادی از گذشته کردیم همچنان علاقمند به مدیر شدن بود ، بهش گفتم : کار هر بز نیست خرمن کوفتن گاو نر می خواهد و مرد کهن بی خیالش شو باید فکر کاری باشیم ، برگشتیم صبح یکی از روزها خوشحال آمدو گفت در فلان دستگاه استخدام شدم ، مدتی گذشت و لقب مهندس گرفت ، از این لقب لذت فراوانی می برد و .... ، چشمتون روز بد نبینه پس از مدتها دیدمش و گفتم کجایی و گفت : به واسطه عموم و سفارش او درهمان اداره مدیر شدم ، یادش بخیر شبی که از این موضوع مطلع شدم تاصبح خوابم نبرد بهم گفته بودن که اگه شانس بیاد یه شبه چوپون پادشاه میشه ! ما هم به مدد عمو یه شبه از حسن ... شدیم مدیر! بزار برات بگم روز اول مدیریتم ؛ از ساعت 6 صبح بیدار بودم لباسا رو اتو کردم و عطری و ... راستی ، عینک طبی رو هم در جیبم گذاشتم خدائیش مهندس خیلی بهم میومد و آماده لقب دکتر بودم وارد اداره که شدم منشی دفتر مدیریت به استقبالم آمدتا منو راهنمایی کنه ، همه کارکنان زیر چشمی منو دید می زدند و خیلی ترسیده بودم ، سلام اونا رو با تکون دادن سرم جواب می دادم ، وارد اتاق میریت که شدم میز بزرگی قرار داشت از دیدنش لذت بردم ، چه ااتاق خوشکلی ، عجب میزی تو خوابم نمی دیدم . چند دقیقه بعد منشی برام چایی آورد و گفت : معاونت بخش مالی می خواهند خدمت برسند نمی دونستم چی بگم گفتم باشه . پس از گذشت چند ساعتی باز منشی آمدو گفت نهار چی میل می کنید ! چشمام برق زد و دوست داشتم بگم یه پرس چلو کباب کوبیده با یه چلو اضافه و.... حالا هم مدتی گذشته و همه چیز وفق مراد است . ادامه دارد
موضوع مطلب : |
||